هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود برسرآتش میسرم که نجوشم
...
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
...
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
...
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
...
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر ز پای در آیم بدر برند به دوشم
...
ما به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
...
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن که پند میننیوشم
...
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم
قشنگ نوشته بودی فقط چشام دراومد تا خوندمش یکی درشتش کنین خوب میشه
سلام ممنون که به بلاگ من سر زدید
اگر دوست داشتید میتونید نظرتون رو هم بدید هو از طریق بلاگ و هم mail
سلام میشه مرا لینک کنی ممنون
اگه این کار را کردی بگو تا من هم تو را لینک کنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ضمنا واقعا قشنگ بود
از اینکه مرا لینک کردی ممنونم ولی مرا با نام علم تجارت عکس .. لینک کن من تو را با چه نامی لینک کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟///
سلام
مثل همیشه عالی و بی نظیر بود